آدمی هستم که 9 ترم درس خوندم یکی پیدا نشد از من جزوه بخواد
غم انگیز نیست
قبل رفتن ؛ خودت جاروش کن!
تا هر ناکسی منت دستای زخمیشو رو سرت نذاره
همین مسیر را مستقیم بروی میرسی به دو راهی
یک راه به من ختم می شود ، آن دیگری به ختم من
شیر هم راضیه با دمش بازی کنن ولی با دلش نه !!
در گفتن و شنیدن جملۀ “دوستت دارم” چه هست ؟
که کسی که میگویـد عاشق تر میشود و کسی که میشنود بی تفاوت تر
از چهره ی افروخته شمعی داری / پیداست بنای قلع و قمعی داری
با هر کس و ناکسی نشستی جز من / زیبایی منحصر به جمعی داری
باید از عشق بسازم غزلی قابل تو / غزلی ناب و صمیمانه به وزن دل تو
دلی از جنس بهار است که تقدیم تو باد / سبز باشی و دلت خانه ی پاییز مباد
چه سخت است دلتنگ قاصدکی بودن در جاده ای
که در آن هیچ بادی نمی وزد
نفس نمی کشد هوا ، قدم نمی زند زمین / سکوت می کند غزل ، بدون تو یعنی همین
رجیح میدم یک حقیقت آزارم بده تا اینکه یک دروغ آرومم کنه
میدانم از خود خواهی است که تو را برای خود می خواهم
و تو هم انقدر رئوفی که خود را متعلق به همه میدانی . !
خدایا ؛ کسی را که قسمت کس دیگریست، سر راهمان قرار نده
تا شبهای دلتنگیش برای ما باشد و روزهای خوشش برای دیگر
دیوانه ای راگفتند:چه خواهی ازخدای خویش ؟
گفت:عقل سالم خواهم تابرای عشقم دوباره دیوانه شوم
توی دنیا دوتا نابینا می شناسم یکی تو که هیچ موقع عشقم رو ندیدی
یکی من که کسی رو جز تو ندیدم
دلم برای کسی تنگ است که گمان میکردم
می آید ، می ماند، و به تنهائیم پایان میدهد
آمد ، رفت ، وبه زندگی ام پایان داد
ای دل شکایتها مکن تا نشنود دلدار من
ای دل نمیترسی مگر از یار بیزنهار من
ای دل مرو در خون من در اشک چون جیحون من
نشنیدهای شب تا سحر آن نالههای زار من
این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده ام
این بار من یک بارگی از عافیت بُبریده ام
در دیده ی من اندر آ، وز چشم من بنگر مرا
زیرا برون از دیده ها منزلگهی بگزیده ام
پیش هر تیغی سپر باید گرفت ، پیش تیغ دوست ” سر ” باید گرفت
همدیگر را دور میزنیم تا زودتر به مقصد برسیم
غافل از اینکه زمین گرد است و باز به هم خواهیم رسید !!
تنــها بالشی استـ که وقتیـ سر بر او دارمـ
کابوسـ نمیـ بینمـ